ندای آغاز

ساخت وبلاگ
خاطرات کمال تعجب نام ستونی در روزنامه آسیا بود که در آن عمران صلاحی خاطرات طنز آمیز خود را از دوستان اهل ادبیات را با نام مستعار کمال تعجب می نوشت. کتاب بخشی از خاطرات اوست که در محافل عمومی قابل ارائه است. به گفته ی عمران صلاحی می توان خاطرات در سه بخش تقسیم کرد: دیده ها، شنیده ها و خوانده ها. کمال تعجب بعضی از افراد را از نزدیک دیده و شاهد ماجراها بوده و برخی از ماجراها را شنیده و بعضی ها را هم در کتاب و نشریات گوناگون خوانده است.مطالب کتاب توسط پسرش یاشار صلاحی، انتخاب، تنظیم و گردآوری شده است.‌ در اینجا گزیده ای از خاطرات وی از کتاب را به اشتراک می گذارم.***********پیر و جواناحمد رضا احمدی می گفت: "وقتی که ما جوان آن بودیم، پیرها را تحویل می گرفتند، حالا که ما پا به سن گذاشته ایم، جوان ها را تحویل می گیرند. پس کی نوبت ما می رسد؟"*********شعر بلندبلندترین شعرهای معاصر را غلامحسین نصیری پور سروده است. بعضی از شعرهایش به ۳۰۰، ۴۰۰ صفحه می رسد. روزی شخصی از او پرسید، این ها چه شعری است؟ نصیری پور گفت: این ها شعر خانواده است مثل نوشابه خانواده!*********بارانیک شب که باران شدیدی می بارید، بچه جوادیه می خواست جلسه هیآت تحریریه روزنامه توفیق را زودتر ترک کند.پرویز شاپور از او پرسید: چرا این همه عجله داری؟بچه جوادیه گفت: می ترسم به اتوبوس های جوادیه نرسم. شاپور گفت: من می رسانم. بچه جوادیه پرسید: ماشین دارید؟ شاپور گفت: نه ، چتر دارم!*********استادیک شب با عظیم خلیلی برای دیدن شاملو به دهکده رفتیم. عظیم هی به شاملو می گفت: استادشاملو گفت: به من استاد نگو، اگر نمی توانی بگویی احمد، بگو شاملو جان. عظیم خلیلی گفت: چشم استاد!"گزیده ای از کتاب کمال تعجب" نوشته ی عمران صلاحی؛ به انتخا ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1401 ساعت: 23:33